وقتی باید بیشتر فکر کنی... توکّل

[از یه بلاگ دیگه] ... کوررنگی ... گاهی برایم مبدل به یک آرزو می‌شود ...

چشم چشم دو ابرو

[از یه بلاگ دیگه] ... به خودم فکر میکنم، به خود یک سال پیش این روزام، به خود سال های قبل تر

اون یکی وبلاگم

شنبه شد. دیروز یک جمع بندی داشتیم، یک آغاز و چند موضوع پیچ!یدهـ ...

یک ترکیب خوش رنگ و طعم؛ آب.سیب.هویج ...

الدُّنیا ساعَةٌ فَاجعَلها طاعَةً / دنیا یک ساعت است؛ آن را براى اطاعتِ خداوند قرار ده ... پیامبر خاتم

بحار الأنوار: ج ۷۰ ص ۶۸ ح ۱۴

تماس تلفنی یک دوست و معلم از حریم رضوی... صدای مناجات می آمد... :)

یادداشتی یافتم... یادداشتی برای اولیا در 28 آبان 1390 ... وقتی که چند ساعتی در هفته دبیر پژوهش بودم!

تنظیم شدن خود به خود دو دیدار همزمان برای فردا!

[از یه بلاگ دیگه] ... به راستی که بهار می شود وقتی که خدا را میخوانی در "اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتى" ها.

آب و آفتاب

[از یه بلاگ دیگه] ... حالا که نیستی تا روبروم بنشینی، لااقل کمی بنویس.

حرف هـایی بــرای هیــچکـس !

[از یه بلاگ دیگه] ... خوش بحال اونا که با کوچکترین بهانه حال خوش میسازند

 خاطرات شاپرک

قرارم با محمدعلی ساعت یک ربع به پنج است؛ بروم دیگر!

حالا خوبه چند تا خیابون بیشتر فاصله نداریما!! سال به سال دو سه بار درست و درمون می شینیم دور هم!

مهمان ها رفتند ... :(

تلفن زنگ می زند ... مهمان خواهیم داشت ... پس از شام :)

الاُمورُ مَرهونَةٌ بِأَوقاتِها / کارها در گِرو زمان خویش‌اند ... پیامبر خاتم

عوالی اللآلی: ج ۱ ص ۲۹۳ ح ۱۸۰

گفت و گوی "شهاب حسینی" با "عزیزم ببخشید" فرزند لطفا!

خوشا آنان که در این عرصه خاک / چو خورشیدی درخشیدند و رفتند

لبخند

میزان صداقت در کسب و کارها؛ موضوع بحث عید دیدنی!

همه ی ساعت ها تنظیم شدند؛ یک ساعت به جلو تا 31 شهریور ... یعنی دقایقی دیگر!

تیک تیک ساعت؛ انتظار دیدار ...

خونه ی مادربزرگه هزارتا قصه داره ... خونه ی مادربزرگه حرفای تازه داره